کنایه از شراب نوشیدن. می خوردن: چون رطلها رانی گران خیل نشاط از هر کران همچون خیال دلبران ناخوانده مهمان آیدت. خاقانی. رطل برتر بران که خواهد راند روز یک اسبه در قفای صبوح. خاقانی
کنایه از شراب نوشیدن. می خوردن: چون رطلها رانی گران خیل نشاط از هر کران همچون خیال دلبران ناخوانده مهمان آیدت. خاقانی. رطل برتر بران که خواهد راند روز یک اسبه در قفای صبوح. خاقانی
اسب راندن. اسب به حرکت آوردن. راندن اسب. حرکت کردن. روان شدن: برون ران از این شهر و ده رخش همت که اینجاش آب و چرایی نیابی. خاقانی. به چالشگری سوی او راند رخش برابر سیه خنده زد چون درخش. نظامی. چنان راند آن خسرو تاجبخش که چون ما در این بوم راندیم رخش. نظامی. جریده بر جریده نقش می خواند بیابان در بیابان رخش می راند. نظامی. زمانه جمع کند شش جهت به یک جانب اگر تو رخش حکومت به یک جهت رانی. عرفی شیرازی
اسب راندن. اسب به حرکت آوردن. راندن اسب. حرکت کردن. روان شدن: برون ران از این شهر و ده رخش همت که اینجاش آب و چرایی نیابی. خاقانی. به چالشگری سوی او راند رخش برابر سیه خنده زد چون درخش. نظامی. چنان راند آن خسرو تاجبخش که چون ما در این بوم راندیم رخش. نظامی. جریده بر جریده نقش می خواند بیابان در بیابان رخش می راند. نظامی. زمانه جمع کند شش جهت به یک جانب اگر تو رخش حکومت به یک جهت رانی. عرفی شیرازی